سنم خیلی کمتر بود که مادرم برام داستان معجزه ی پیامبرا رو تعریف می کرد و من با ذوق گوش می دادم.
مادرم می گفت حضرت موسی و یارانش به نیل رسیدن در حالیکه فرعون و سپاهش در تعقیبشون بودن و چیزی نمونده بود بهشون برسن.
مادرم می گفت بت پرستان حضرت ابراهیم رو میان هیزم انداختن و چیزی نمونده بود تا آتشی به بزرگی جهنم اونو در خودش ببلعه.
مادرم می گفت حضرت آدم از میوه ممنوعه خورد و خداوند اونو از بهشت بیرون کرد، آدم به قدری پشیمون شد، گریه و توبه کرد که چیزی نمونده بود جان از تنش بیرون بره.
مادرم از حضرت زکریا می گفت که پیر شده بود و در آرزوی فرزند می سوخت و ناگهان خدا اراده کرد طعم شیرین فرزند رو در زمانی که نشونه ای نبود بهش بچشونه.
مادرم برام از داستان هایی می گفت که خودش اونا رو از تو کتابا خونده یا شاید از مادر و پدرش شنیده بود.
اونموقع ها چیزی که برام جذاب بود این بود که " ناگهان" خداوند اراده می کرد تا نیل به روی موسی باز بشه.  اراده می کرد آتش به روی ابراهیم گلستان بشه، آدم بخشیده بشه و زکریا پدر.
حضور ناگهان خدا در لحظه ای که تصور نمی رفت و نشون دادن قدرتی از خودش که در تخیل هم نمی گنجید برام بی نهایت جذاب بود. با خودم می گفتم خوش به حال خدا. خدا بودن چه لذتی داره و خدا از اینکه خداست چه احساس خوشایندی باید داشته باشه.

کودکیم با این تخیلات گذشت تا اینکه بزرگتر شدم. تا اینکه یه جاهایی دلم می خواست حضور ناگهان خدا رو حس کنم. دلم می خواست درهای بسته ناگهان به روم باز بشن و کمک خدا تو زندگیم به شکل محسوسی احساس. دلم می خواست ناگهان همه چی به بهترین شکل تغییر کنه. ولی در اکثر موارد چنین اتفاقی نمی افتاد و این من بودم که باید می جنگیدم، تلاش می کردم و ادامه می دادم تا بتونم تغییری ایجاد کنم و دری رو باز. اونجاها بود که می فهمیدم انسان بودن چه سخته.
باز هم زمان می گذشت و بزرگتر می شدم. حالا در داستان های مادرم بیشتر از اینکه به معجزه ها فکر کنم به آدمی فکر می کردم که در لحظه ای قرار گرفته بود که کورسوی امیدش رو به خاموشی می رفت‌. به آدمی که گویا به بن بست رسیده بود، به یک در بسته ی بزرگ.
با خودم فکر می کردم موسی وقتی به نیل رسید تو ذهنش چی گذشت!؟
یا ابراهیم وقتی در انتظار اولین جرقه ی آتش بود!؟
آدم وقتی به حد استیصال رسیده بود آیا هنوز بارقه ای از امید در دلش وجود داشت!؟
زکریا چطور!؟ آیا در لحظه ای که همه چی رو تمام شده و تاریک می پنداشت فکر می کرد ممکنه خدا معادلات را برهم بزنه و چیزی رو براش بخواد که دلش می خواد!؟
حالا به جای تصمیم ناگهانی خدا، به آدم نقش اول ماجرا فکر می کردم، به احساسش در لحظه ای که رنگ ناامیدی محض داشت، به میزان توکلش. دلم می خواست مادرم برام می گفت که موسی لحظه ای درنگ نکرد برای اینکه دلشو به آب بزنه. ابراهیم از همون اول بوی گلها رو از میان هیزم های خشک استشمام می کرد.
آدم در لحظه لحظه های اشک ریختن و التماس برای بخشیده شدن خودش رو در آغوش مهربان خدا حس می کرد.
و زکریا وقتی دستانش را رو به آسمون بلند می کرد می دید حجم کوچک نوزادی آسمونی فضای دستانش رو پر کرده.
دلم می خواست اون زمان که حرف های مادرم برام سندی محکم و بی چون و چرا بود بیشتر برام از ایمان، توکل و امید به خدایی می گفت که کافیه اراده کنه تا از هیچ هستی پدید بیاد، تا بیشتر از اینکه در انتظار معجزه باشم از لذت آرامش ایمان و حلاوت امید متمتع بشم. دلم می خواست این من نباشم که کم میارم، که خسته میشم، که امیدمو از دست می دم.
این روزا اما، به نقش اول ماجرای کربلا فکر می کنم. به اینکه حسین چه حسی داشت وقتی قدم به قربانگاه گذاشت، سرزمینی که می دونست قرار نیست ناگهان اتفاقی بیفته و از اون زنده بیرون بیاد. چه حسی داشت وقتی مشک برادر پاره شد و امیدش ناامید. دیدن خم شدن قامت بلند برادر حس تلخی باید داشته باشه. وقتی پسر جوانش تکه تکه شد چی!؟ یا وقتی طفل آسمونیش میان دستانش جان سپرد. حتی برای لحظه های بعد از خودش، وقتی می دونست بعد از او عزیزانش چه حال و روزی خواهند داشت و او در اون لحظه های سخت کنارشون نخواهد بود حس درماندگی کرده بود!؟ او که از همون لحظه ی اول می دونست اومده تا با تک تک یارانش وداع کنه.
انگار حسین همه ی تاریخ بود بدون لحظه ی ناگهان. انگار خدا حسین رو به اندازه ی تمام تاریخ قوی آفریده بود یا به اندازه ی همه ی تاریخ مومن به خودش؛ که لحظه ای شک نکرد که خدای او همون خدای لحظه های ناگهانه که امروز می خواد فقط بنشینه و تماشا کنه چنان که گویی جز زیبایی چیزی نمیبینه.
حالا می فهمم خدا از اینکه خداست کیف نمی کنه، خدا از اینکه خدای کسانی چون حسین (ع) هست به خودش می باله و خودشو تحسین می کنه. خوش به حال حسین (ع)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طراحي بسته بندي | طراحي و چاپ ليبل و بسته بندي محصولات مختلف علم و فناوری Misti طراح هدایای تبلیغاتی تابان مارکت Hiiisssssss چیزها - دانلود رایگان فیلم، سریال، موزیک و انیمیشن دنیای کامپیوتر عاطفه موزیک / دانلود آهنگ های جدید ایرانی android2020