یکی از خصوصیات اخلاقیم اینه که برای نگه داشتن آدما تو زندگیم تلاشی نمی کنم. در واقع خودمو زیاد درگیر بودن و موندن آدما تو زندگیم نمی کنم. اگه ببینم کسی تلاشی برای موندن نمی کنه یا دوست داره از زندگیم بره خودم بدرقه ش می کنم و براش دست ت می دم.
البته این مشمول عزیزانم نمیشه. به خاطر همین تنها کسانی که ممکنه یه روز بتونن بهم ضربه بزنن، نزدیکترین ها بهم هستن وگرنه همه ی آدمایی که تعدادشون کمم نیست و باهاشون معاشرت دارم بیرون از حریمم هستن و تعلق خاطر زیادی بهشون ندارم که از دست دادنشون بخواد غمگینم کنه. اینم بگم که گاهی این درجه از بی تفاوتی خودمم می ترسونه‌.
یکی از همکارام ۱۴ سال اینجا زندگی می کنه، غریبه و کسی رو اینجا نداره. توی این ۱۴ سال هیچ دوست و هم صحبتی اینجا پیدا نکرده تا اینکه دو سه سال پیش که روزای کاریمون باهم بود باهاش صمیمی شدم و به قول خودش بعد از ۱۴ سال تنها کسی هستم که تونسته باهام ارتباط برقرار کنه. گاهی برخوردایی می کنه که به آدم برمی خوره. سر همین برخوردای ریز همکارا باهاش به مشکل برخوردن. من چون وضعیت زندگی و شرایط روحیشو می دونم سعی می کنم زیر سیبیلی اخلاقای بدشم رد کنم. ولی هفته پیش از یه برخوردش ناراحت شدم. خودشم متوجه شد. می خواستم این هفته به جبران اون برخوردش رابطمو باهاش کم کنم ولی از هفته پیش دیگه ندیدمش تا امروز. امروز وقتی تو دفتر نشسته بودیم یکی از همکارا بهش گفت بهتر شدی؟
پرسیدم مگه چی شده بودی!؟
گفت چند روزه تپش قلب گرفتم، دیروز رفتم دکتر و
بهش گفتم چرا!؟ و اونم انگار از خدا خواسته شروع کرد به حرف زدن.
حتی وقتی بهش گفتم از نت شماره فلان پزشکو برات پیدا می کنم انگار دنیا رو بهش دادن. فکر می کرد به خاطر برخورد هفته قبلش میونم باهاش شکرآب شده. البته تو فکر این بودم که باهاش سرسنگین شم ولی وقتی دیدم از اینکه میبینه هنوز باهاش صمیمی ام خوشحال شد، بیخیال شدم.

اعتراف می کنم هیچ وقت به آدمایی که رهاشون کردم فکر نکردم. به اینکه ممکنه بعد از این جدایی چه اتفاقی براشون بیفته. ممکنه چه فکرایی با خودشون بکنن. حتی چه بلایی سرشون بیاد. شاید چون خودمو مهره ی مهمی تو زندگیشون نمی دونستم. می گفتم منم یکی مثه بقیه. چطوری من این جدایی رو تحمل می کنم، حتما اونا هم می تونن تحمل کنن. هنوزم خودمو اولویت مهمی تو زندگی کسی نمی دونم. با آدمای زیادی معاشرت دارم ولی هیچ وقت خودمو یه مهره ی پررنگ تو زندگیشون نمی دونم به خاطر همین راحت رها می کنم و فراموش. به بعدش فکر نمی کنم

بعد از اتفاق امروز و تغییر روحیه همکارم، از ته قلبم ارزو کردم این بی تفاوتی، این رها کردن و گذشتن ها، این بی خیال شدن ها ضربه ای به کسی نزده باشه. واقعا تعمدی برای دل کسی رو شکستن ندارم که حتی از این موضوع خیلی هم می ترسم.

+ من هنوز همون دختری ام که نمی دونم خوبم گاهی بد یا بدم گاهی خوب!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود جدیدترین فیلم ها graphicdesigner 00:00 Nicole فروش تجهیزات و ماشین آلات داروسازی Charles Natasha Tyler Official Wab Of Dj MorTeza Chizari ( M2M ) امیدگله زردی